«جشنوارهای از حرفهای گفته
نشده، حرفهای لحظه آخری، حرفهایی از جنس شجاعت،
افتخار، شهامت، قدردانی، بخشش و همه آن چیزها که نگفتیم و در گلویمان مانده است».
اینها جملاتی است که از همان ابتدا در وصف این برنامه شنیده شد، برنامهای که
مجالی شد برای بازگو کردن حرفهای جا مانده در دل. از برنامهای شبانه به نام «یه چیزایی
هست باید بدونی» میگوییم،کاری در شبکه سه سیما با عمری به تعداد ۱۵ قسمت به
کارگردانی نگار میرسعید و اجرای آرش ظلیپور. گفتوگوی ما با میرسعید را راجع به
ویژگیهای «یه چیزایی
هست باید بدونی» در ادامه میخوانید:
بعد از مدتی نزدیک به چهار سال دوری از
فضای برنامه سازی، با برنامه «یه چیزایی هست باید بدونی» به تلویزیون بازگشتید.
البته از این چهارسال که به آن اشاره کردید،
فقط برای یک سال و نیم تصمیم داشتم که در تلویزیون برنامهای بسازم.
چرا اجرای برنامه را به آرش ظلیپور سپردید؟
او برنامه دیگری را در شبکه شما دارد، بهتر نبود با یک مجری دیگر همکاری میکردید؟
آخرین نفری که به گروه ما اضافه شد آرش
ظلیپور بود. ظلیپور تاکنون فضایی شبیه به این برنامه را تجربه نکرده بود و به نظرم
این برنامه میتوانست محک خوبی برای او در فضای رئال باشد.
«یه چیزایی هست باید بدونی» محتوایی شبیه
به «ماهعسل» یا برنامه «هزارداستان» در شبکه نسیم دارد؛ به چه علت سراغ چنین سوژه
و طرحی رفتید؟
همیشه و در خوشبینانهترین حالت، ٧٠ درصد
از ۱۰۰ درصد چیزهایی که در ذهن شما هستند اتفاق میافتد. نام «یه چیزایی هست باید بدونی» را از سکانس پایانی
فیلم «برف روی کاجها» ساخته پیمان معادی گرفتم؛ در واقع عینا همان را استفاده کردم؛
حجم برف روی کاجها در سکانسهای پایانی، مرا به یاد کوه یخی انداخت که همیشه بین
ما و کسانی که باید، و توجه کنید که نمیگویم شاید بلکه باید، با آنها حرف بزنیم
وجود دارد. در این برنامه دو طرف درست مقابل هم قرار گرفتند و درباره واقعیت زندگیشان
که گاهی از پنهانترین لایههای زندگیشان برمیخاست استندآپ و یا مونولوگ اجرا
کردند و این کاملا رئال و بدون دخالت و سمت و جهتی از طرف ما بود. شهامتی برای حرف
زدن ایجاد شد که ما در حالت عادی و در اغلب اوقات به روزهایی که ممکن است هرگز نیایند،
موکولش میکنیم.
۱۵ قسمت برای چنین برنامهای کافی است؟
فکر نمیکنید مخاطب به محض اینکه با برنامه آشنا شود و به آن عادت کند، کار به پایان
میرسد؟
من به برنامههایی شبیه فستیوال علاقه دارم
و اعتقاد دارم من و فقط من به برنامه روتین میبازم.
قطعا که این برنامه که فرم تکرار آن را
نداشتیم، با ۱۵ قسمت فقط میتواند خودش را معرفی کند. شاید در فصل دوم و سوم، اتفاقات شگفت انگیزی را در آن
شاهد باشیم، اتفاقاتی که این برنامه فقط یک جرقه کوچکی از آن است.
سوژهها و افرادی که در برنامه حضور پیدا
میکنند بر چه اساسی انتخاب شدند؟
گروه خبرنگار، اتاق فکر و نویسنده برنامه
کمک بزرگی بودند. سوژهها دو سویه بودند و یک مواجهه را روایت کردند. پرهیز از تکرار
و یک میزانسن متفاوت هم از اهداف من بود.
فکر نمیکنید برنامهای با این فرم و محتوا
به فضا و دکوری ویژهتر نیاز داشت؟
من تمام دکور را در قالب نور و نورپردازی
میبینم نه اکسسوار، که متاسفانه دسترسی به استاندارد دنیا در این زمینه در کشور ما
بسیار محدود است، به همین دلیل از یک رنگ غالب استفاده میکنم که چشمان بیننده آرام
باشد و به جای کشف دکور و لوگو، در محتوا بگردد.
با توجه به پخش زنده برنامه، حضور تماشاچیان
در استودیو کار را برای شما سخت نکرد؟
حضور تماشاچی زنده تا جایی که به یاد دارم
برای بار اول اتفاق افتاده است. آنها حق رای دارند و صرفا تماشاگر نیستند، انرژی خوب
دارند و حال گروه را هم بهتر میکنند.
پیشتولید برنامه و انتخاب مهمانان چقدر
زمان برد؟
پیشتولید فراز و نشیب زیادی داشت اما برنامه
در زمان درستی به نتیجه رسید. انتخاب مهمانان با شرایط خاص ما، خیلی سخت بود؛ من معمولا
کلمه خیلی سخت را به کار نمیبرم اما به دلیل اینکه رئالیته ماجراها بر قصهها بسیار
غالب است؛ گاهی صحبتهای مانده در گلوی آدمها خیلی سخت میشود. ما در شرق کره زمین
اصلا عادت نداریم در چشمان طرف مقابلمان نگاه کنیم و مستقیم حرف بزنیم.گاهی
گفتن حرفهایمان تا سالخوردگی هم طول میکشد. علاقه عجیبی به تمدید زمان داریم!
بازخوردهایی که داشتید چطور بود؟
جناب کیانوش عیاری یک روز حرف مهمی به من
زدند که هرگز فراموش نکردم. گفتند: برای نوشتن، ساختن یا بازی کردن، فقط به مردم نگاه
کن! من به مردم نگاه کردم و دیدم که به نسبت قبل حس بهتری داشتند. بسیاری از سوژهها
به خیلیهای دیگر وصل شدند. داستایوفسکی میگوید: در تاریکی همه ما شبیه یکدیگریم.
مدیران شبکه نظر مساعدی نسبت به برنامه
و ادامهدار بودن آن برای تولید فصلهای بعدی دارند؟
مدیران شبکه حمایت کردند تا این اتفاق بیفتد؛
از آنجا که ساختار کار را از ابتدا تا انتها میدانستند، قطعا پایان خوبی برایش متصور
بودند. مخصوصا در شبکه سه که مخاطب اختصاصی خودش را داشته و دارد.
فیلمنامه «سی و نه خبیث» در چه مرحلهای
است؟
الان فقط میتوانم آرزو کنم که بتوانم «سی
و نه خبیث» را بعد از پایان برنامه ادامه بدهم. این کار برای من هدف بزرگی است و به
قول ناپلئون، هدفها رویاهایی هستندکه برای آنها، زمان تعیین کردهاید.
از کارها و فعالیتهای دیگر خود بگویید.
کاری که همزمان با «سی و نه خبیث» به
طور موازی انجام میدهم و صحبتهای آغازین آن شروع شده، تئاتری است که به دلیل موضوع
و پرداخت بینظیرش، که البته ترجمه شده، حتما به روی صحنه خواهد رفت.
نکتهای باقی مانده که مطرح کنید؟
همکاران و دوستان من در این پروژه خیلی
زیاد و بسیار دوست داشتنی هستند اما متاسفانه نام همه آنها را نمیتوانم بگویم. فقط
میخواهم از پدری تشکر کنم که به نظر خودم نویسندهای صاحب سبک و انسانی بزرگ است و
من هرگز به اندازهای که او پدر خوبی برایم بوده دختر خوبی برایش نبودهام.
لیلا سلمانی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است