به خاطر یک مشت دلار! | پایگاه خبری صبا
امروز ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۵۵

به خاطر یک مشت دلار!

شیدا اسلامی

«سد معبر» محسن قرایی جزو فیلم‌هایی بود که در جشنواره گذشته حرف و
حدیث‌‌های متفاوتی با خود آورد. فیلمنامه سعید روستایی شاید مهم‌ترین عامل بود تا
بسیاری به دیدنش بروند و در زمان اکران هم، بخشی از گیشه به نام سعید روستایی تکیه
داده است.

اما چند نکته درباره فیلم:

مضمون فیلم، فی‌ذاته ارزشمند ولی در پرداخت ضعیف است. مثلا نمی‌فهمیم
بر سر مرد دستفروش چه آمده که حاضر شده دندانش را هم فدا کند. اصلا این‌همه ماجرا با
چه منطق اولیه یا نیاز دراماتیکی رقم خورده است؟ کمیت باورپذیری کار که از اول بلنگد،
حساب باقی داستان هم معلوم است.

یا مثلا نمی‌فهمیم اگر پیام گل‌درشتی
که دستفروش روی تخت بیمارستان می‌دهد که: «من فقط دو ساعت شک کردم، این‌طوری شدم. خدا
به تو رحم کنه»، درست است، پس چرا پول‌‌های حرام دیگری که قاسم تابه‌حال به خانه
می‌آورده، گریبانش را به محکمی این بار نگرفته‌اند؟ این مثلا بیست، سی‌هزار دلار پیداشده
چه فرقی با پول‌‌های ریز و درشتی دارد که قاسم قبل از این، از راه حرام کسب می‌کرده
است؟ از یک زاویه نگاه، حرام حرام است و تلکه کردن دستفروش‌‌های بینوا با چپاول یک
پول گنده فرقی ندارد.

ریتم هم در فیلمنامه روستایی و هم در کارگردانی قرایی بالاست. فیلمنامه
اگر چه در چیدن منطق ناقص است ولی چون شاخ و برگ‌‌های اضافی و مزاحم ندارد، از هیچ
چیز سرباری هم رنج نمی‌برد؛ اتفاقی که در بسیاری فیلمنامه‌‌های فیلم‌های این روزها
بیداد می‌کند و نه‌تنها مفاصل منطقی داستان لق و از هم گسیخته‌اند، که حشویات و
خرده‌داستان‌‌های زائد هم بر آزاردهندگی فیلمنامه می‌افزایند. کارگردانی هم در «سد
معبر» ریتم درونی فیلمنامه، توالی رویدادها و سرعت اتفاقات را حفظ کرده است
.

برخلاف خیلی از فیلم‌هایی که معمولا با تصادف خراب می‌شوند، در فیلمنامه
«سد معبر» یک تصادف رانندگی، به‌شکل «تصادفی» تعبیه شده که کاملا بر پایه قواعد فیلمنامه‌نویسی
است و پیش‌برنده داستان در دل موتور درونی آن است. از این حیث باید به سعید روستایی
آفرین گفت
.

صحنه آشپزخانه و دعوای قاسم و زنش آنقدر سست و پر از دیالوگ‌‌های بد است
که نیاز به توضیح ندارد. همین بس که یکهو در پایان فیلم، مذمت مشروب‌خواری هم به موعظه‌‌های
فیلم اضافه می‌شود. بابی نو که به‌یکباره گشوده می‌شود و دراماتیزه نمی‌شود و پرده‌ای
از شخصیت قاسم بالا می‌رود که نه نیاز به برداشتنش بود و نه جایش در صحنه‌‌های پایانی
پرده سوم فیلمنامه بود. به این ترتیب جایی که بیننده باید از تاثر و همذات‌پنداری با
کاراکترها منفجر بشود، درمانده به پرده سینما چشم می‌دوزد و با پایان به اصطلاح باز
فیلم، در هم می‌شکند
….

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است